خمار مستی /5/

خمار مستی /5/

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی / که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
خمار مستی /5/

خمار مستی /5/

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی / که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

آزادی کی میایی 1

آقا!!!! زمان دولت پاکدستان که بود یه چماقی بود که ما میگفتیم رو سرمونه!! اگه محدود می شدیم می گفتیم خوب چه توقعی داری از چکمه پوش جماعت؟ ولی الان چی؟ حواستون باشه!! کلیدساز جماعت علاوه بر این که میتونه قفلا رو باز کنه می تونه قفل جدید هم بزنه!!! نمونه ش هم قفلی که زدن رو ورودی خمارمستی قبلی!!!

بگذریم... این سریال گذر از رنجها بود!!!! که آب بسته بودن توش!! مامانم از اولش دنبال می کرد و ما هم دچار توفیق اجباری بودیم که ببینیمش!! بالاخره تموم شد!! آقا اینا زمان شاه که بود همه ش منقلشون به پا بود و کباب میخوردن!!! خوب شما که برنامه میسازی چرا پته ی بقیه برنامه سازا رو می ریزی رو آب؟؟؟ این همه مستند سازای صدا سیما سی سال جون کندن که بگن زمان اون ملعون مردم به خصوص روستاییا داشتن از فقر و بدبختی می مردن و بیت المال صرف جشنای 2500 ساله میشد!!!

والا همین الانش با این شیب ملایم تورم ما اگه بخوایم یه وعده غذایی کباب بخوریم از یه ماه قبلش باید آمار جیبمونا داشته باشیم و دخل و خرجمون رو ریاضتی تنظیم کنیم تا بر اساس الگوهای اقتصاد مقاومتی شاید بتونیم یه حالی به شکممون بدیم!!!! والا...

زیاده گویی کردم، تو ادامه مطلب یه چیزایی نوشتم درباره آزادی!!! البته نه به اون معنای سیاسی که میاد تو ذهنتون، بیاید نگاهمون رو یه خورده محدود تر کنیم و دور و بر خودمون رو ببینیم...

به دردتون میخوره بخونیدش مرسی...


 

 




سارتر پس از آزادی پاریس از دست اشغالگران نازی (1944) در مصاحبه ای رادیویی می گوید: «ما هرگز میزانی که در دوره اشغال آلمانی ها آزاد بودیم، آزاد نبوده ایم!!!».

این جمله بداهه ای سرشار از طنز و شوک پنهانی است که بیانگر واقعیتی بزرگ  در اندیشه ی سارتر است.

از نظر سارتر ، آزادی به معنای موقعیت در دست یابی به همه خواسته ها نیست! بلکه فقط به این معناست که شخص امکان خواسته ی خود را دارد.

به شوخی  مقایسه میکنم این جمله را با دوره ا.ن و دولت روحانی، گویا این آزادی در زمان دولت سابق بیشتر بود چرا که مقاومت و خواست چیرگی بر فشار، خود ایجاد واکنش می کرد و این شرایط خاص موجب موقعیتهایی می شد که در کش و قوس آن هیچ وضع تعدیل یافته و تعیین یافته ای نداشته و این یعنی آزادی در موقعیت تعلیق و اضطرار... و این تعلیق و اضطرار در چرخه ای بی انتها به نقطه ی آسایش نمی رسد!!! (مهندسان محترم تا اینجا تعریف آنتروپی را با خود مرور کنید!!!)

آیا اگر حرکت به صفر برسد به معنی آزادی مطلق است؟

آزادی وانتخاب همیشه در کنار هم معنا پیدا میکنند، انتخاب عمل در هر موقعیت، انتخاب در هر تصمیم، این که تصمیم های ما فقط و فقط تابع اراده ی ما باشد! و در نهایت انتخاب نوع زندگی، مفهوم اصیل آزادی است.

چقدر از تصمیم هایی که در زندگیمان می گیریم انتخاب خود ماست و اراده و خواسته ی ما کنار هم قرار می گیرند؟ چند بار شده که به خاطر حرف مردم فلان کار را نکردیم؟ چند بار به خاطر خوش آمدن دیگری از علایق خودمان دست کشیدیم؟ چند بار به خاطر مضیقه ی مالی فلان موقعیت عالی زندگیمان را از دست داده ایم؟ چند بار به خاطر عوامل خارجی لگد به بختمان زده ایم؟ چند بار تا به حال رسوم  دست و پا گیر، دین و مذهب، سنت، عرف و ... باعث شدند که تصمیمی بر خلاف میلتان بگیرید؟ تصمیمی که سالها زندگیتان را تحت تأثیر قرار داده است؟؟ به خاطر دوستان، به خاطر هم اتاقی، به خاطر پدر و مادر، به خاطر... چند بار جلوی دوست دختر(پسر) تان خودتان نبودید و نظرتان را عوض کردید و ادا در آوردید؟

چه کسی شما را مجبور کرده که در انتخاب هایتان برخلاف میلتان عمل کنید؟

چطور می شود از این حصارها عبور کرد؟

من توانایی در انتخاب می خواهم، من توانایی در عمل می خواهم، تا کی باید این محدودیتها در زندگی ما تأثیری بیش از خودمان داشته باشد؟

آیا با این دید میکروسکوپیک در جامعه می توان جامعه را در بعد ماکروسکوپیک در حال رسیدن به آزادی دید؟ اول باید جنبش بین ذرات یک ماده ایجاد شود تا خود جسم گرم شود و با تغییر فاز روبرو شود!! (دوستانی که ترمودینامیک و مکانیک آماری پاس کردند فکر میکنم دقیق جان کلامم را دریافتند!!!)

این نوع از آزادی (که من می پسندم) نوعی توانایی در عمل است، آن نوع توانایی که دچار جرح و تعدیل نمی شود اما در عین حال با چنان مسئولیت و پیامدی همراه است که شاید خود در جامعه ی امروز ما  بهای گزافی خواهد داشت!!

وقتی از واژه مسئولیت استفاده می کنم منظورم قید گذاشتن بر آزادی نیست بلکه به نظر من مفهومی بالاتر است که شاید در زندگی انسان قرن بیست و یکمی فراموش شده باشد. یک مثال می زنم از این مفهوم والا: سارتر جایزه ادبی نوبل را نمی پذیرد و اعلام می کند: که اگر کسی بخواهد کتابهایش را به واسطه جایزه نوبلش بخواند آزادی اش محدود می شود، در صورتی که او یک نویسنده، روزنامه گار و ... است.

 

 

  • کنکور دکتراست فردا... یه عزیزی هست که براش روز خیلی خیلی مهمیه، شما هم براش دعا کنید... خدایا کمکش کن... جون آرش...
  • ما محکم تا تهش هستیم حتی اگه راهمون سخته!! ما همو داریم پس خیالمون تخته تخته!!! آره اینجوریه...
  • آخه لامصب غم نان مگه میذاره حتی به آزادی فک کنی؟؟؟ ها؟ حالا که نمی ذاره غلط کردی پس می نویسی!!!
  • ماهی 60 تومن حقوقه یه سرباز فوق لیسانسه!! فک کن!!! تازه دو ماه آموزشی رو هم شاپولی کردن!!! به هر حال باید یه جوری دزدیا جبران بشه دیگه....



 

سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری

           زخم مزن بر جگر خسته ی خسته جگری

هم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشم

           نی به وفا نی به جفا، بی تو مبادم سفری

مولانا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد